ردپا
داستانی کوتاه
خلاصه
در روستایی که در مسیر سیل قرار دارد، نیروهای ارتش به سیلزدگان کمک میکنند و آنها را سوار ماشین میکنند. پیرزنی نمیتواند سوار ماشین شود، بنابراین سرباز به داخل روستا میرود تا چهارپایه بیاورد. وقتی برمیگردد، اهالی روستا رفتهاند و فقط فرماندهش منتظر سرباز مانده است. در حالی که ردپای گلی کفش پیرزن پشت اورکت نظامی فرمانده باقی مانده است.



