سرنخ
داستانی کوتاه
خلاصه
در یک روستا، اهالی در منزل دهیار مشغول بافت فرشی هستند که قرار است به حرم امام رضا اهدا شود. یکتا، محمد و دیگر بچههای روستا نیز دوست دارند تا در بافت فرش کمک کنند، با این امید که آرزوهایشان برآورده شود. اما بچهها اجازه چنین کاری را ندارند. با این حال، بالاخره با یک نقشه حسابشده موفق میشوند تا در این کار مشارکت کنند.



