پناه
داستانی نیمه بلند
خلاصه
روحانـی یـک هیئـت محلـی بهطـور اتفاقـی متوجـه میشـود فـردی بـه نـام رامیــن، کــه بهدلیــل ضرب و جــرح خیابانــی تحــت تعقیــب پلیــس اســت، در مســجد پنهــان شــده اســت. او بــا تدبیــر خــود رامیــن را متنبــه کــرده و بـه توبـه وادار میکنـد. سـپس رضایـت شـاکی را نیـز جلـب کـرده و باعـث میشـود رامیـن در هیئـت مشـغول فعالیـت شـود.



