خدا جیرجیرکها را دوست دارد
داستانی
خلاصه
این اثر، روایتی درمورد پسربچهای پُر شَروشور به نام «حسن» است که بهواسطۀ دوستش «قاسم» به مسجد میرود. او با دیدن میکروفن و مکبر، شیفتۀ این کار میشود و از روز بعد، نمازخواندن و مکبری را فرا میگیرد؛ اما همچنان به شیطنتهای خود ادامه میدهد؛ تا اینکه... .