مرزهای عاشقی (هم قسم)
داستانی کوتاه
خلاصه
«اسعد ماهر» از فرماندهان عراقی است که چون مادرش او را از جنگ با امام خمینی منع میکند، خودش را به نیروهای ایرانی تحویل میدهد. در جبهه با «حاج شعبان نصیری»، رئیس ستاد لشگر بدر آشنا میشود و باهم پیمان برادری میبندند. سالها بعد با حمله داعش، وقتی اسعد و نیروهایش مشغول دفاع بودند، حاج شعبان و نیروهای ایرانی به کمکشان میآیند. اسعد از منش و شخصیت حاج شعبان در موقعیتهای مختلف میگوید و سرانجام حاج شعبان به واسطه یک تله انفجاری، شهید میشود.