پسرم رسول
داستانی نیمه بلند و بلند
خلاصه
رسول، پسر روستایی است که از پدرش پرستاری میکند. خبر شهادت حاج قاسم که میآید، میخواهد به تشییع در کرمان برسد. پدرش و صاحب کارها را راضی میکند تا بتواند برود. وسط راه با حادثهای، موتوری که قرض گرفتهبود، خراب میشود. او با آقا خلیل، وانتداری که میخواهد به کرمان برود آشنا میشود و در راه، از خاطرات دیدارهایشان با حاج قاسم تعریف میکنند. اتفاقهای مختلفی از جمله خرابی وانت، آشنایی با حاج رزاق، دزدیده شدن موتور و... رخ میدهد تا سرانجام رسول تصمیم میگیرد پیش پدرش برگردد.