نگین سلیمان
داستانی کوتاه
خلاصه
رزمندگان برای پیروزی قدس، سامانهای دارند که دشمن را نابود میکند. مهدی، همان کودکی که سر نماز، به حاج قاسم گل می دهد، مسئولیت راهاندازی سامانه را دارد اما در مسیر، با شلیک دشمن، بر زمین میافتد. او حاج قاسم را میبیند که دستش را میگیرد و بلندش میکند. مهدی به هر سختی شده، قطعات لازم را روی سامانه قرار میدهد اما یکی از قطعات شکستهاست. او یاد خاطراتش با حاج قاسم میافتد و نگین انگشترش را روی سامانه قرار میدهد. سامانه راه میافتد و رزمندگان پیروز میشوند.