کوچه آخر
داستانی کوتاه
خلاصه
برپاکنندگان یک ایستگاه صلواتی در ماه محرم تصمیم میگیرند که از این به بعد بهجای ظروف یکبار مصرف از ظروف شیشهای استفاده کنند. مرد پاکبان در حال جارو زدن کوچه است که تلفنش زنگ میخورد، دخترش پشت تلفن از او میپرسد که آیا بیدار بماند تا پدرش بیاید اما پدرش میگوید کارش طول میکشد و یک کوچۀ دیگر مانده است؛ اما در کوچۀ آخر، اتفاق دیگری در انتظار اوست.