روزهای بارانی
داستانی نیمه بلند
خلاصه
پدر و مادرِ «رسول» فوت شدهاند و او مجبور است در قالیبافی کار کند. یک روز که رسول دیر به مدرسه میرسد، ناظم او را تنبیه میکند و به کلاس راه نمیدهد. بعد از مدتی، ناظم مدرسه معلم رسول میشود و از او میخواهد که انشایی با موضوع «مادر» بنویسد. رسول سختیها و مشکلاتِ زندگی خود را از روی برگۀ سفیدِ دفترش بازگو میکند و معلم را تحت تأثیر قرار میدهد.