دارروش
داستانی نیمه بلند
خلاصه
حکایتی درباره نیکوکاری و سنت دیرینه «چیدن گردو از درختان وقفی امامزاده» در یک روستاست. امسال، این کار به معلم روستا سپرده شده است که بومی آنجا نیست. پسربچهای به نام «ایمان» میخواهد خودش این سنت را به جای آورد و آرزو دارد «داررُوش» شود اما مادرش با او مخالفت میکند. ایمان به همراه دوستانش، مخفیانه گردوهای درختان امامزاده را میچیند و بدون آن که سهم آنها را بدهد، گردوها را برای فروش میبَرد تا در تأمین هزینه عمل جراحی دختر همسایه کمک کند.