سرباز
داستانی کوتاه
خلاصه
در زمستان ۱۳۵۷، یک جوان مشغول نوشتن شعار «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» بر روی دیوار است که با دیدن دو نظامی، کارش ناتمام میماند و میگریزد. سربازی به سمت دیوار میآید و در غفلت مافوق، شعارنوشته را تکمیل میکند. مافوق که از کارهای سرباز خود اطلاع دارد، برخلاف انتظار سرباز، او را یاری میدهد.