چین آخر…
داستانی کوتاه
خلاصه
«حبیب کوهپایه» همسرش را از دست داده است و با دختر خود زندگی میکند. او از راه کِشت و فروش چای، امرارِ معاش دارد. به خاطر واردات بیرویه چای خارجی، دیگر کسی خریدار چای ایرانی نیست و چایکاری سودی ندارد. حبیبآقا مجبور میشود که زمین خود را برای فروش بگذارد و به دستفروشی روی بیاورد.