دخیل
داستانی نیمه بلند
خلاصه
دختری به نام «مریم»، نگران پدرش است. یک روز در امامزاده، مریم بهدوراز چشم اهالی، دخیل پدر جانباز شیمیاییاش را باز میکند. او از آن روز به بعد، برخی اتفاقاتی را که در روستا میافتد به آن گره بازشده ربط میدهد؛ بنابراین نامهای به پدرش مینویسد و موضوع را شرح میدهد ولی همان روز آمبولانسی را میبیند که پدر را با آن میبرند.