سلیمه
داستانی کوتاه
خلاصه
در روزهای ابتدایی دفاع مقدس، بعثیها به روستاهای خوزستان نزدیک میشوند. «سلیمه» و شوهرش، منتظر پسرشان «علی» هستند که به خانه برگردد. در اینحین، دو نفر از نیروهای دشمن، به خانه سلیمه میآیند که علی موفق میشود هر دو را دستگیر و اسیر کند. بالاخره، نیروهای ایرانی به خانه سلیمه میآیند، اسیرها را تحویل میگیرند و خبر سلامتی وی را به مادرش میدهند.