آلارم
داستانی کوتاه
خلاصه
«بابک» قرار است با هواپیما سفری به تهران داشته باشد که همسرش «آوا» با شیطنتهایی از این سفر جلوگیری میکند. فردای آن روز، آوا متوجه سقوط هواپیمایی میشود که بابک میخواست با آن به تهران برود. وی هنگامی که به نزد شوهرش میرود تا او را بیدار کند، میبیند که همسرش دیگر جان در بدن ندارد.