ریورس (ریوِرس)
داستانی
خلاصه
پسرکی همراه پدر خود که میوهفروش است، برای کسب روزی راهی کوچه و خیابان میشود. پدر وانتی دارد و هرکجا که میخواهد بایستد و کاسبی خود را شروع کند، مردم مانع میشوند تا اینکه به کوچهای میرسند و بساط خود را به راه میکنند اما با این کار، بازی دخترکی را به هم میزنند. پسر تصمیم میگیرد ناراحتی دختر را برطرف سازد.