خانه ای کنار ابرها
داستانی بلند
خلاصه
دو دوست بالباس مبدلِ جبهه، به درِ خانۀ رزمندگان میروند و از خانوادۀ آنها کلاهبرداری میکنند. دریکی از خانهها، آنها منتظر مادربزرگ میمانند تا پیشِ یکی از اقوام برود و برای آنها پول بیاورد. آنها در نبودِ مادربزرگ، خبر شهادت نوۀ او را میشنوند و باید این خبر را به مادربزرگ بدهند. حالا این دو دوست، در دوراهی ماندن و رفتن قرار میگیرند.